به اعتقاد مشائیان، عقل انسان در بدو پیدایش، بالقوه محض است؛ اما به تدریج میتواند زمینه کسب معقولات را فراهم کرده و به فعلیت برسد. اما پرسش بسیار مهم این است که چگونه میتوان عقل یا نفس را بالقوه دانست؛ زیرا قوه از اوصاف جسم و مرکبات است. بنابراین، جمع میان عقل و وصف قوه، جمع میان تجرّد و مادّیت است. ابنسینا در پاسخ به سؤال ابوریحان بیرونی درباره چگونگی حل این مشکل، جواب میدهد که بالقوهبودن وصف بدنی است که در کنار عقل قرار گرفته، نه صفت عقل. به نظر استاد مطهری، این پاسخ از جهاتی قابل پذیرش نبوده و حل آن فقط در پرتو مبانی حکمت متعالیه ممکن است.
اما به نظر میرسد باتوجه به مبانی مشائیان نیز میتوان به این پرسش پاسخ داد. کلید حل این معما در مراتبی است که برای قوه باید در نظر گرفت. بنابراین، معنای این قوه، همان معنای قوه در مورد اجسام نیست تا با بساطت و تجرد آن ناسازگار باشد. بدینترتیب، جمع میان عقل و قوه، جمع میان متناقض نیست. نتیجۀ بسیار مهم این مسأله، تبیین نحوۀ به فعلیت رسیدن نفس، اکتساب معقولات و پدید آمدن صور ذهنی برای عقل است.